وقتی من و شوهر سابقم بالاخره به طلاق توافق کردیم، پایان رابطهمان بیشتر شبیه یکلحظهٔ «تسلیم میشوم!» دوطرفه بود تا یک انفجار که ما را از هم جدا کند. مدتها بود که با هم دستوپنجه نرم میکردیم – دعوا میکردیم، بدون محبت یا رابطهٔ جنسی زندگی میکردیم، یکی پس از دیگری به زوجدرمانگر مراجعه میکردیم – اما بالاخره به یک نتیجه رسیده بودیم. بااینحال، در زیر این آرامش ظاهری، بهشدت درد میکشیدم. گمان میکردم که او قرار است به دوست دختری که مدتی با او قرار میگذاشت، برگردد. پر از نوعی غم و اندوه طاقتفرسا بودم که بخشی از آن غم خالص، بخشی اضطراب شدید در مورد فرزندان و آیندهمان و بخشی خشم مداوم بود. با حباب فکری که بالای سرم شناور بود، راه میرفتم: «بعدش چه اتفاقی میافتد؟ چطور میتوانم از این وضعیت بهبود پیدا کنم؟»
در این راهنما، من قصد دارم بر اساس تجربه خودم از زندگی در دوران طلاق، و همچنین آنچه از تحقیقات مرتبط علوم اجتماعی آموختهام، و از ۳۰ سال کار بهعنوان روانشناس با دیگران در پیمایش این آبهای طوفانی، پاسخ این سؤالات را بررسی کنم. من هم پیشنهادات مشخصی برای سازگاری و تطبیق با زندگی پس از جدایی یا طلاق ارائه خواهم داد و هم ایدههایی برای چگونگی تسلط بر ذهن و نگرانیهای سرسامآوری که ممکن است شما را آزار دهد، ارائه خواهم داد.
اضطرابهای خودم هم شناور و هم بسیار خاص بودند. من بهشدت نگران پسر هفتسالهمان بودم که مدام میپرسید «چرا بابا در یک «بخش» زندگی میکند؟» و دختر یازدهسالهمان که هم از برادر کوچکش بهشدت کلافه شده بود و هم عمیقاً از او محافظت میکرد. هر دو قبلاً چندین سال عدم اطمینان را با والدین ناراضی تجربه کرده بودند.
نگران بودم که نتوانم از پس هزینههای ماندن در خانهمان بربیایم و در محلهای بمانم که دوستانی داشته باشم که بتوانم برای استفاده از ماشین و مراقبت از سگ با آنها تماس بگیرم، و فرزندانم بتوانند تمام روز را در خانه و بیرون از خانه با گروهی از بچههای دیگر بازی کنند. نگران بودم که برای همیشه مجرد بمانم و با هویتی «طرد شده و مطلقه» زندگی کنم.
سالهای پس از آن سخت بودند – نمیتوانم آن را کوچک بشمارم – اما منجر بهنوعی رشد و خرد شدند که به من اجازه داد ازدواج دومی داشته باشم که به مدت 20 سال خوشبختانه پایدار بوده است، تجربیات جدیدی که هرگز برای خودم تصور نمیکردم، توانایی دوست خوببودن با شوهر سابقم و همسرش، و – خدا را شکر – فرصتی برای تماشای سازگاری، بهبودی و شکوفایی فرزندانمان – که با همسران فوقالعادهای شریک میشوند – را تجربه کنم.
یکی از چالشهای بسیاری از افراد پس از طلاق، غلبه بر احساس شکست، بدبینی و درماندگی است. والدینی که طلاق میگیرند، بهویژه نگران تأثیر طلاق بر فرزندانشان هستند. بسیاری از آنها نمیدانند که اگر از قدرتمندترین عوامل خطر و عوامل محافظتی آگاه باشند، میتوانند خطر را برای خود و فرزندانشان محدود کنند.
طلاق همچنین میتواند از بسیاری جهات پیوندهای اجتماعی شما را مختل کند. شما دیگر عضوی از یک زوج نیستید – بنابراین ممکن است برخی از دوستان دیگر شما را در مهمانیهای شام دعوت نکنند. ممکن است مجبور شوید نقلمکان کنید و ریشههای آشنای خود را در محلهتان از دست بدهید. خلقوخوی بد شما ممکن است مانع از تلاش شما برای ترتیبدادن قرارهای اجتماعی با دوستان و خانواده شود. بعداً، بیشتر در مورد چگونگی ایجاد، حفظ و تقویت شبکه حمایت اجتماعی شما پس از طلاق صحبت خواهم کرد.
در نهایت، بسیاری از افرادی که تصمیم دشوار پایاندادن به ازدواج را گرفتهاند و به آینده خود نگاه میکنند، نگران تکرار اشتباهات قدیمی و ایجاد الگوهای ارتباطی ناکارآمد در دفعه بعد هستند. من به شما توصیههایی برای تغییر این الگوها و ایجاد ارتباطات سالمتر در آینده ارائه خواهم داد.
روح انسان – چه برای بزرگسالان و چه برای کودکان – میتواند فوقالعاده انعطافپذیر باشد. من انتخابهایی را که میتوانید در زندگی روزمره خود انجام دهید، بررسی خواهم کرد تا انعطافپذیری خود را تقویت کنید، سازگاری را آسانتر کنید و یک شبکه اجتماعی قوی بسازید که از سلامت روان شما محافظت کند و حتی سلامت جسمی شما را در طول زمان تقویت کند. طلاق پایان داستان نیست. این یک فصل بسیار احساسی و اغلب بسیار غمانگیز است، اما پس از آن فصلهای زیادی نوشته خواهد شد.
نکات کلیدی
- طلاق پایان داستان نیست.این یک دوران بسیار احساسی و چالشبرانگیز است، اما فصلهای بسیار دیگری در زندگی شما وجود خواهد داشت.
- نحوهطلاق خود را در نظر بگیرید. روشهای رسمی مختلف مذاکره و همکاری، این تجربه را کمتر خصمانه میکند. اگر میتوانید، یکی از این فرایندها را انتخاب کنید. حتی اگر نمیتوانید، مراحل زیر به شما در این مرحله از زندگیتان کمک خواهد کرد.
- از اهداف SMART برای پسگرفتن کنترل امور استفاده کنید.این فرایند برنامهریزی که از حوزه روانشناسی صنعتی و مدیریت شرکتها وامگرفته شده است، به شما کمک میکند تا اهداف خود را برای یک یا دو سال اول پس از طلاق تعیین کنید.
- حمایت اجتماعی خود را افزایش دهید.تقریباً اجتنابناپذیر است که دنیای اجتماعی شما درست زمانی که به حمایت بیشتری نیاز دارید، دچار مشکل شود – بنابراین یکی از مهمترین اقداماتی که باید انجام دهید این است که به دوستانتان اطلاع دهید که به آنها نیاز دارید، و همچنین به دنبال راههای جدیدی برای ایجاد ارتباطات باشید.
- هدف، تربیت مشارکتی و مشارکتی است.با پیروی از رویکرد BIFF در برقراری ارتباط (مختصر، آموزنده، دوستانه و قاطع)، میتوانید اختلاف با والد مشترک خود را کاهش داده و از خود و فرزندانتان محافظت کنید.
- برای فصل بعدی خودتان آماده شوید.وقتی احساس آمادگی کردید، در مورد الگوهای روابط گذشته خود تأمل کنید و با نشانههای روابط مثبت (و همچنین سمی) آشنا شوید – این به شما کمک میکند تا هنگام شروع و توسعه رابطه بلندمدت بعدی خود، آگاه، هوشیار و فعال باشید.
- برای وفقدادن خودتان وقت بگذارید و امیدوار بمانید.کار تطبیق، سازگاری و بهبودی از طلاق بسیار مهم است و انرژی روانی زیادی را به خود اختصاص میدهد. اما به یاد داشته باشید، زندگی فرصتهای جدیدی را پیشروی شما قرار میدهد. فصلهای بعدی شما میتواند هیجانانگیز، محرک و شاد باشد… در نهایت.
در مورد نحوه طلاقگرفتن فکر کنید
اگر به جدایی فکر میکنید یا به سمت طلاق میروید، یکی از راههای ایجاد آرامش برای خود و خانوادهتان این است که بادقت بررسی کنید که از کدام فرایند برای ایجاد برنامهها و حل اختلافات خود در مورد پول، اموال و فرزندپروری استفاده کنید. زوجین میتوانند فرایندی را انتخاب کنند که حمایت بیشتری ارائه دهد، کمتر خصمانه باشد و کمتر به تصمیمات دادگاه و بیشتر به نظرات و اندیشه افراد درگیر متکی باشد. درحالیکه در تعداد کمی از موارد، طرح دعوی قضایی ضروری است، اکثر افراد میتوانند از مدلهای میانجیگری، «طلاق مشارکتی» یا «مذاکره مشارکتی» به طور مؤثر استفاده کنند. این مدلها تفاوت زیادی در نحوه برخورد افراد پس از تکمیل قانونی طلاق ایجاد میکنند.
اگرچه بررسی این مدلها و فرایندهای مختلف طلاق مشارکتی فراتر از محدوده این راهنما است، توصیههای روانشناختی من در اینجا صرفنظر از نوع فرایند طلاقی که درگیر آن شدهاید، مرتبط خواهد بود. برخی از این راهنماییها به طور خاص بر چگونگی بهبودی از تجربیات دردناکتر طلاق متمرکز خواهند بود.
از اهداف SMART برای کنترل مجدد زندگی خود استفاده کنید
وقتی در بحبوحه طلاق هستید، یک نقطه شروع خوب برای بازیابی کنترل و نوشتن فصل جدیدی از زندگیتان، ایجاد یک «طرح تجاری برای زندگی» است. تعیین اهداف در مورد سلامت مالی، روانی، رابطهای و فرزندپروری نهتنها به شما کمک میکند تا حس کارآمدی – یک تجربه «من میتوانم این کار را انجام دهم!» – را ایجاد کنید، بلکه این تمرین منجر به تصمیمگیری متفکرانه در تمام زمینههای زندگی شما، در دورهای که احساسات دردناک میتوانند بر تفکر منطقی غلبه کنند، نیز میشود. با استفاده از چارچوب تعیین اهداف SMART، که از حوزه روانشناسی صنعتی و مدیریت شرکتها وامگرفته شده است، میتوانید با استفاده از این اهداف، اهداف خود را برای یک یا دو سال اول پس از طلاق تعیین کنید:
- خاص (ساده، معقول، مهم)
- قابلاندازهگیری (معنیدار، انگیزهبخش)
- قابلدستیابی (دستیافتنی)
- مرتبط (معقول، واقعبینانه و دارای منابع، مبتنی بر نتایج)
- زماندار (مبتنی بر زمان، محدود به زمان، محدود به زمان/هزینه، بهموقع، حساس به زمان)
برای اینکه تصوری از این اهداف داشته باشید، در ادامه برخی از اهداف خودم را که سالها پیش تعیین کردهام، به اشتراک گذاشتهام. توجه داشته باشید که لازم نیست هر هدفی که تعیین میکنید با تمام معیارهای SMART مطابقت داشته باشد. هدف قراردادن یک یا چند مورد از آنها، شروع بسیار خوبی است:
- مشخصاً: شامهای دوهفتهای یکبار را با چند مادر دیگر و فرزندانشان ترتیب میدهم تا مطمئن شوم که در حال ایجاد ارتباط و خلق رویدادهایی هستم که مشتاقانه منتظرشان هستم – اما این باعث نمیشود که از بچهها دور شوم.
- قابلاندازهگیری: روی اضافهکردن چند ساعت به ساعات کاری مراجعین در هفته کار کنم، تا مقداری پول اضافی به دست بیاورم و اضطرابم در مورد امور مالی را کاهش دهم.
- قابلدستیابی: به جلسات درمانی شخصی خودم، هفتهای یکبار، ادامه دهم و از درمانگرم بپرسم که آیا میتواند در ماههای آینده، تا زمانی که من با شرایط مالی جدید کنار بیایم، هزینهاش را کاهش دهد.
- مرتبط: ترتیبی بدهم که با هر یک از فرزندانم بهصورت انفرادی وقت بگذرانم، با علم به اینکه گذراندن وقت ویژه با آنها به من کمک میکند تا از نحوه کنارآمدن آنها با شرایط مطلع باشم و به آنها کمک میکند تا تمرکز من را روی خود احساس کنند – و تمام زمانهایی را که احساس میکنم درگیر احساسات و استرس خودم هستم، متعادل کنم.
- محدود به زمان: (۱) به خودم متعهد میشوم که هر روز ۳۰ دقیقه با سگمان، با یا بدون بچهها، پیادهروی کنم و ۵۰ دراز و نشست و ۲۵ شنا سوئدی انجام دهم. یک دفترچه ورزشی داشته باشم. اگر به مدت ۳۰ روز به این کار پایبند باشم، برای خودم یک لباس جدید میخرم. (۲) مرتباً با برادرانم در ارتباط باشم، حداقل از طریق تلفن. در چند ماه آینده با هر کدام از آنها قرار ملاقات بگذارم. (۳) برای تعطیلات کریسمس که بچهها با پدرشان هستند، با دوستان یا خانواده برنامهای ترتیب دهم تا تنها نباشم. سعی کنم تا اول نوامبر برنامهام را قطعی کنم.
ممکن است متوجه شوید که چندین مورد از این اهداف بهنوعی با تقویت و دسترسی به حمایت اجتماعی مرتبط هستند، موضوعی که در ادامه با جزئیات بیشتری به آن خواهم پرداخت.
نکتهٔ مهمی که در مورد ایجاد این نوع برنامه (و نوشتن آن) باید اضافه کنم این است که اگر هیچ یک از اهداف خود را دنبال نکنید، ممکن است احساس گناه کنید یا بهنوعی خودتان را سرزنش کنید. یک راه برای واکسینه کردن خود در برابر این نتیجه، اضافهکردن این یادداشت است که دستیابی به هر یک از اهدافتان مفید خواهد بود. خوببودن دشمن کاملبودن نیست! وقتی در حال گذر از چیزی استرسزا – یا آسیبزا – مانند طلاق هستید، یک هدف مهم این است که به دنبال لحظاتی باشید تا به خودتان افتخار کنید و به خودتان کارتهای رهایی از زندان زیادی بدهید.
مزایای بالقوهٔ کارکردن روی این نوع برنامه شامل احساس غرور و فروکشکردن اضطراب در مورد مسائل بیشماری است که ممکن است نگرانشان باشید. بههرحال، اکنون شما یک برنامه دارید و در حال پیشرفت در برخی ایدههای متفکرانه هستید که میتوانند به بهبودی شما کمک کنند.
حمایت اجتماعی خود را پرورش دهید
به دلیل تأثیر تقریباً اجتنابناپذیر طلاق بر دنیای اجتماعی شما، یک گام مهم در حال حاضر، درحالیکه طلاق را پشت سر میگذارید، تلاش برای برنامهریزی، ارتباط با دیگران و مراقبت از خود بااطلاع دادن به دوستان است – و مطمئن شوید که تلاشهای آنها را برای درنظرگرفتن شما یا ترتیبدادن فعالیتهایی با شما جبران میکنید.
یکی از ایدههایی که در دوران نقاهت پس از طلاقم به نظرم فوقالعاده مفید آمد – و منجر به دههها روابط پربار شد – این بود که شروع به ترتیبدادن شامهای غیررسمی با دوستان بهصورت ماهانه کنیم. شامها در خانههای ما در سراسر شهر میچرخید. برخی افراد عاشق میزبانی بودند، برخی دیگر ترجیح میدادند فقط بهعنوان مهمان به جمع ما بیایند، اما این مهمانیهای کوچک به رویدادهای محبوبی برای همه افراد درگیر تبدیل شدند. عصرها شبکه ما را گسترش میداد – همه با افراد جدیدی آشنا میشدند و میتوانستند با کسانی که از قبل میشناختند ارتباط برقرار کنند. مکالمات منجر به فرصتهایی برای حمایت عاطفی و همچنین ارتباطاتی شد که زمینههایی برای حمایت ابزاری ایجاد میکرد – از سفرهای گروهی گرفته تا تبادلات مشترک نگهداری از کودک و نگهداری از سگ.
یک راه آسان دیگر برای تقویت حس ارتباط و افزایش تجربه شادی و رفاه، توجه به تمام فرصتهایی است که میتوانید در طول هفته برای تعاملات کوچک با «روابط ضعیف» داشته باشید. «روابط ضعیف» (برخلاف «روابط قوی» با دوستان، خانواده و همکاران نزدیک) تمام افرادی در زندگی شما هستند که مرتباً آنها را میبینید؛ اما هیچ رابطه عمیقی با آنها ندارید – مثلاً متصدی کافیشاپ که نام شما را میداند، یا شخصی که هر روز صبح در ایستگاه اتوبوس میبینید.
زیبایی این تعاملات کوچک این است که هر کسی میتواند آنها را داشته باشد. بزرگترین چالش برای کسانی از ما که ممکن است خجالتیتر یا درونگراتر باشند، شکستن یخ با دوستی است، علیرغم هرگونه احساس ناخوشایندی که ممکن است در چند لحظه اول داشته باشیم. توصیه من این است که آن را امتحان کنید! اگر از قبل فردی نیستید که تمایل به گپزدن با غریبهها و گفتن «سلام» به همه کسانی که ملاقات میکنید، دارید، یک آزمایش کوتاه با خودتان انجام دهید. تلاش آگاهانهای برای گفتن «سلام» انجام دهید و هر روز با یک نفر که نمیشناسید، یک مکالمه سریع را آغاز کنید. «من عاشق آن تیشرت هستم! من هم طرفدار رد ساکس هستم!» «شما در مدیریت این صف طولانی کار فوقالعادهای انجام میدهید. میدانم که صبر زیادی میطلبد.» یا «صبح بخیر – فکر میکنم قبلاً شما را در این ایستگاه اتوبوس دیدهام. من درست پایین خیابان زندگی میکنم.»
به احساسی که از ایجاد این تعاملات کوچک دارید، نگاهی بیندازید و سعی کنید وقتی دیگران آنها را با شما آغاز میکنند، به آنها توجه کنید. اگر متوجه شدید که با گذشت زمان آسانتر و سرگرمکنندهتر میشود، توجه کنید که آیا این منجر به احساس ارتباط بیشتر – در محله، ساختمان یا هر کجا که هستید – میشود یا خیر. بدانید که با امتحانکردن این کار، سلامت جسمی و عاطفی خود را تقویت میکنید – که به شما کمک میکند به جلو حرکت کنید و زندگی خود را بازیابید. چه کسی میداند… حتی ممکن است منجر به یک رابطه جدید شود.
هدف برای فرزندپروری مشارکتی
اگر فرزندی ندارید، میتوانید از این مرحله صرفنظر کنید. این مرحله در مورد رویکردهای فرزندپروری است که میتوانید اتخاذ کنید یا آرزوی داشتن آنها را داشته باشید تا از فرزندانتان در طول طلاق محافظت کنید و استرس بلندمدت خود را که ممکن است از درگیریهای والدین مشترک ناشی شود، کاهش دهید (برای مشاوره در مورد فرزندپروری مشترک که به طور خاص به موضوع گاهی اوقات ناخوشایندِ انتقال/تحویل فرزندان مربوط میشود، لطفاً به بخش «بیشتر بدانید» این راهنما در زیر مراجعه کنید).
اختلافات والدین یکی از عوامل خطر اصلی برای کودکان پس از طلاق است. اختلافاتی که سالها ادامه داشته باشند و بر موضوعات مربوط به کودکان متمرکز باشند (مانند بحث در مورد اینکه چه کسی بچهها را از فوتبال برمیدارد، چه کسی هزینه لباس جشن را پرداخت میکند، یا اینکه آیا بچهها مجازند هر زمان که بخواهند با والد خارج از خدمت خود تماس بگیرند) بهویژه آسیبزا هستند.
اول، تمام پیامهایی که در مورد مسائل مربوط به فرزندان به والد مشترک خود میدهید را مختصر نگه دارید. این به معنای آن است که بیش از یک پاراگراف کوتاه نباشد. حتی بهتر است، چند جمله باشد. استفاده از نکات برجسته به خوانا و کوتاهبودن پیام کمک میکند. اگر مسئلهای پیچیده است و نیاز به بحث دارد، زمانی که هم شما و هم والد مشترکتان احساس راحتی و آمادگی ذهنی دارید، مکالمه را در نظر بگیرید. (اگر رابطه واقعاً مشکل دارد و گفتگوی مؤدبانه غیرممکن به نظر میرسد، با یک متخصص سلامت روان که در کمک به والد مشترک برای کاهش اختلافات تجربه دارد، قرار ملاقات بگذارید.)
دوم، فقط پیامهایی را در مورد فرزندانتان برای همسرتان بفرستید که آموزنده باشند: یعنی روی یک موضوع مشخص و ملموس تمرکز داشته باشند. از اظهار نظر در مورد مسائل فرعی، زخمهای گذشته، اشتباهات یا شکایات همسرتان خودداری کنید.
سوم، به مراجعینم توصیه میکنم تمام پیامهای کتبی خود را دوباره بخوانند و لحنی دوستانه – یا حداقل دوستانه – داشته باشند. هرگونه کنایه در لحن یا کلام را از آنها پاک کنید. حتی اگر به پیامی که نامهربانانه یا طعنهآمیز بوده واکنش نشان میدهید، ایده این است که از موضع خود بالاتر بروید و به BIFF پایبند باشید. با کاهش استرس و نزاع، این میتواند عمر شما را طولانیتر کند و از فرزندان و سایر روابط خود نیز محافظت خواهید کرد.
چهارم، در ارتباطات خود در مورد فرزندانتان قاطع باشید، به این معنی که واضح باشید و ترجیحات خود را مستقیماً بیان کنید. اگر نمیتوانید لطفی را که همسر یا والدی شما درخواست کرده است، بپذیرید، یک جمله ساده اما بسیار واضح «متأسفم، نمیتوانم این کار را انجام دهم» بهتر از بهانهتراشی، غرزدن یا دفاعی صحبتکردن است.
من مراجعین بیشماری را به سمت این رویکرد ارتباطی راهنمایی کردهام و میتوانم به شما بگویم که انجام این کار همیشه آسان نیست. وقتی از کسی آسیب دیدهایم، از رفتار او عصبانی شدهایم و/یا مکرراً توسط الگوهای قدیمی روابط که مدتی ناکارآمد بودهاند، تحریک شدهایم، صرف وقت برای نفسکشیدن، آرامشدن و فکرکردن واضح قبل از صحبتکردن یا فشاردادن «ارسال» یک چالش است. اگر بتوانید ابتدا این مراحل را مدیریت کنید، ایجاد یک پیام BIFF آسانتر خواهد بود.
بهطورکلی، روانسازیِ حرکتِ ماشینِ فرزندپروریِ مشترک اغلب شامل ابراز قدردانی و سپاسگزاری، حفظِ متانت و آرامش در مواجهه با رفتارِ نامناسبِ یکی از والدینِ مشترک، و محافظتِ همیشگی از فرزندانتان، تاحدامکان، در برابرِ اختلاف و درگیری بین شما و والدِ دیگر است. تحقیقات نشان میدهد وقتی والدین قادر به برقراریِ ارتباطِ مشارکتی هستند و فرزندان احساس میکنند که والدین بهخوبی با هم کنار میآیند، سازگاریِ کودکان در تمامِ ابعاد – تحصیلی، اجتماعی، عاطفی – در طولِ سالها مثبتتر خواهد بود. نهتنها این، بلکه با بهحداقلرساندن اختلاف و درگیری، فرزندان در بزرگسالی به هر دو والد بسیار نزدیکتر میمانند.
با این روحیه، در اینجا دو نکته دیگر برای کسانی که فرزند دارند، بهخصوص در ماهها و سالهای اولیه پس از جدایی، زمانی که همه در یک منحنی یادگیری سخت قرار دارند، آورده شده است:
- از پدر یا مادر همسرتان دعوت کنید تا در ارسال گزارشهای هفتگی به یکدیگر به شما بپیوندند. گزارشها خلاصههای کوتاهی (بهصورت نکتهای) از نحوهٔ عملکرد فرزندان در طول زمانی هستند که با آنها گذراندهاید. موضوعات میتوانند شامل سلامت فرزندان، هر اتفاق مرتبطی که در طول مدرسه/مهدکودک رخداده است و فعالیتهای اجتماعی و سایر فعالیتهای آنها باشند.
گزارشها به والدین کمک میکنند تا از اتفاقات زندگی فرزندانشان در خانهٔ دیگر آگاه باشند. بنابراین والدین میتوانند تجربهی زندگی در دو خانه را برای فرزندان یکپارچهتر کنند و میتوانند در مورد اتفاقاتی که در زمان جدایی شما رخ داده است، با فرزندان پیگیری کنند. این به کودکان حس انسجام خانوادگی میدهد و به والدین مشترک کمک میکند تا احساس آگاهی، احترام و… داشته باشند و بار دیگر، اختلافات را کاهش داده و حس رفاه والدین را افزایش میدهد.
برای فصل بعدی خودت آماده شو
وقتی در حال طلاقگرفتن هستید یا در حال وفقدادن خود با آن هستید، طبیعی است که زمان زیادی را صرف فکرکردن به این کنید که بهعنوان یک «فرد مطلقه» چه کسی خواهید بود. در برههای از زمان، وقتی آماده میشوید تا به آینده نگاه کنید، ممکن است به طور قابل درکی نگران این باشید که آیا دوباره عشق پیدا خواهید کرد یا نگران این باشید که اگر و وقتی عاشق شدید، ممکن است اشتباهات قبلی را تکرار کنید و در یک رابطه ناخوشایند دیگر قرار بگیرید.
وقتی با کسی که در حال گذار از یک ازدواج یا بهبودی از طلاق است کار میکنم، این باور را دارم که مهمترین تمرین برای آمادگی خوب برای روابط آینده، صرف وقت برای بررسی الگوهای روابط قبلی آنها و تلاش سخت برای درک الگوهایی است که منجر به سلامت و شادی شدهاند و کدام یک در طلاق نقش داشتهاند.
راه دیگر برای فکرکردن به این موضوع این است که به همان اندازه که به دنبال شغل یا خرید خانه هستید، به خواستهها و نیازهایتان در یک رابطه نیز فکر کنید. ما اغلب عاشق میشویم – به دلایل آگاهانه و ناخودآگاه – و سپس در سرخوشی ناشی از اندورفینهای عشق جدید، کمتر به الگوهای تکراری که آن رابطه جدید را تشکیل میدهند، توجه میکنیم. من معتقدم که بهترین پیشبینیکننده آینده، گذشته است. مگر اینکه تلاش زیادی برای یادگیری از گذشته انجام دهید، الگوهای موفقتری در آینده ایجاد نخواهید کرد.
الگوهای روابط گذشته را مرور کنید
یکی از راههای نگاه به گذشته و آینده، درنظرگرفتن نقشهای متمایز مختلف در هر رابطه بلندمدت است که مهارتهای مختلف، انواع مختلف ارتباط را میطلبد و منجر به مجموعهای متفاوت از پویاییهای بینفردی بین دو شریک میشود. همه این نقشها برای همه صدق نمیکند، اما بررسی مواردی که در رابطه شما صدق میکند مفید خواهد بود.
در یک رابطه بلندمدت، ممکن است با یک رابطه دوستی، یک رابطه همخانهای، نوعی رابطه کاری از نظر مدیریت هزینهها و پسانداز، یک رابطه عاشقانه – شریک زندگی که معمولاً شامل صمیمیت فیزیکی است، و برای زوجهای دارای فرزند، رابطه فرزندپروری مشترک نیز مواجه شوید.
یکی از جنبههای کلی رابطه که مردم اغلب نادیده میگیرند یا کمتر به آن توجه میکنند، چیزی است که من آن را «رابطه رشد فردی» مینامم – میزان حمایت هر یک از طرفین از دیگری در یافتن معنا در زندگی و تکامل به شیوههای سالم در طول زمان. این بخش از یک رابطه ممکن است شامل سفرهای معنوی باشد که زوجین با هم به اشتراک میگذارند، یا شاید یکی از طرفین دیگری را تشویق کند تا مهارتها و دانش کسب کند تا بتواند به شغلی روی آورد که آنها را شادتر کند. این یک جنبه حیاتی از روابط بلندمدت است؛ زیرا وقتی افراد در طول سالها و دههها با هم زندگی میکنند، ناگزیر با گذشت زمان تغییر میکنند. آنها با سختیها، چالشها و گاهی اوقات به موفقیتهای بزرگی دست مییابند. نحوه عبور یک زوج از سختیها و موفقیتها مستقیماً به این بستگی دارد که یک زوج در طول زمان چقدر احساس رضایت در مقابل پریشانی میکنند.
مراجعین من فکرکردن به چگونگی عملکرد این جنبههای ازدواجشان را بسیار مفید میدانند. نقاط قوت کجا و نقاط ضعف کجا بودند؟ بررسی سهم خودتان در موفقیتها و مشکلات در یک زمینه به شما کمک میکند تا هنگام شروع و توسعه رابطه بلندمدت بعدی خود، آگاه، هوشیار و فعال باشید.
در طول طلاق خودم، از طریق جلسات متعدد مشاوره زناشویی، متوجه شدم که من و همسرم در زمینه رشد فردی در حمایت از یکدیگر بسیار ضعیف هستیم. او عاشق کارش بود؛ اما من از ساعات طولانی کار او متنفر بودم. او علاقه کمی به پیشرفت شغلی من نشان میداد، اگرچه از برنامه پارهوقت من حمایت میکرد تا بتوانم برای فرزندان کوچکمان به خانه بروم. ما هماتاقیهای خوبی بودیم و برای مدت طولانی، دوستان بسیار خوبی بودیم. اما با تشدید اختلافاتمان، رابطه عاشقانهمان را از دست دادیم، در مورد بچهها بحث کردیم و زمان کمتری را با هم گذراندیم.
وقتی با شوهر فعلیام آشنا شدم، گفتگوهای زیادی با او در مورد تمام جنبههای رابطهمان شروع کردم. درحالیکه او از این بحثها لذت میبرد، ابتدا به من گفت که احساس میکند من نور معدنچی روی پیشانیام دارم – به درون روحش نگاه میکنم تا اعماق غار را ببینم، تا مطمئن شوم هیچ خطر پنهانی در کمین نیست – یا اگر خطری وجود دارد، آن را به آنها بتابانم تا بتوانم آنها را درک کنم. دو سال بعد که با هم ازدواج کردیم، شوهرم در بهکارگیری نور معدنچی خودش بسیار ماهر شده بود. توانایی صحبتکردن در مورد نقاط ضعفمان و درک واقعی یکدیگر، به مدت ۲۰ سال ما را در موقعیت خوبی قرار داده است.
نشانههای روابط بلندمدت مثبت (و همچنین سمی) را بشناسید
راه دیگر برای رسیدن به درک درستی از روابط قبلیتان و آمادگی برای یک رابطهٔ سالم و پرورشدهنده در آینده، بررسی برخی از عناصر اساسی سازنده – و همچنین منابع سمی – است که در ازدواجها کاملاً رایج هستند، و سپس هوشیار و آگاه ماندن از هرگونه پرچم قرمز یا نشانههای دلگرمکننده در روابط آیندهتان. برای این منظور، من کار روانشناسان و متخصصان ازدواج، جان گاتمن و جولی گاتمن، را به طور ویژه قابل فهم و مفید میدانم.
محبوبترین مفاهیم جان گاتمن، روانشناس مشهور، شامل «چهار سوار آخرالزمان» و «هفت اصل برای موفقیت در ازدواج» است. این چهار سوار، کنشهای بینفردی هستند که میتوانند باعث پریشانی در روابط شوند و در صورت تکرار، احتمال طلاق را افزایش میدهند. این سوارکاران عبارتند از:
- انتقاد از شریک زندگی: بهجای بیان احساسات و نیازها، به انتقاد از شخصیت یا رفتارهای شریک پرداخته میشود.
- تحقیر: این رفتار معمولاً از موضع برتری ناشی میشود و میتواند به شکل تمسخر یا تحقیر ظاهر شود.
- حالت تدافعی: در این حالت، فرد بهجای پذیرش مسئولیت، سعی میکند خود را توجیه کند و از انتقادها فرار کند.
- طفرهرفتن: این رفتار از طریق کنارهگیری عاطفی و عدم تعامل با شریک زندگی نشان داده میشود.
از سوی دیگر، گاتمن هفت اصل را معرفی میکند که میتوانند به موفقیت یک ازدواج کمک کنند:
- به اشتراک گذاشتن نقشههای عشق: آشنایی عمیق با دنیای درونی یکدیگر.
- پرورش علاقه و تحسین: توجه به ویژگیهای مثبت شریک و ابراز محبت.
- رویکرد به یکدیگر: بهجای دوری، به سمت یکدیگر رویآوردن.
- اجازهدادن به تأثیرگذاری: پذیرش تأثیرات مثبت شریک بر خود.
- حل مشکلات قابلحل: کار بر روی مسائلی که میتوانند حل شوند.
- غلبه بر بنبستها: تلاش برای پیداکردن راهحلهای جدید در مواقع دشوار.
- خلق معنای مشترک: ساختن اهداف و ارزشهای مشترک.
بررسی دقیق این مفاهیم از طریق کتابهای گاتمن و منابع دیگر میتواند بسیار مفید باشد. این بررسی میتواند به شما کمک کند تا اشتباهات احتمالی در ازدواجهای قبلی خود را شناسایی کنید یا الگوهای موجود در رابطه جدیدتان را ارزیابی کنید و ببینید آیا شما و شریک زندگیتان در مسیر سالمی قرار دارید یا خیر.
برای تطبیق با شرایط زمان بگذارید و امیدوار بمانید
همه کسانی که از طلاق بهبود مییابند، به عشق آینده علاقهمند یا آماده فکرکردن به آن نیستند، بنابراین عجله نکنید و در صورت لزوم، فقط زمانی که آماده شدید به مرحله قبل برگردید. در واقع، بسیاری از افراد آگاهانه تصمیم میگیرند که زمان قابلتوجهی را بهعنوان یک فرد مجرد بگذرانند و مدتی از صحنه قرار ملاقات صرفنظر کنند. من از این ایده حمایت میکنم – همه ما از گذراندن مدتی در کنار خودمان سود میبریم. کار سازگاری، وفقدادن خود و بهبودی از طلاق بسیار مهم است و انرژی روانی زیادی را به خود اختصاص میدهد. امیدوارم این راهنما نکات مفیدی را برای آسانتر و امیدوارکنندهتر کردن این کار ارائه داده باشد. من قطعاً به این باور دارم که زندگی فرصتهای جدیدی را برای همه ما افراد مطلقه فراهم میکند.
من همیشه یکی از مراجعینی را که در طول ماههای میانجیگری طلاق با او کار میکردم، به یاد خواهم داشت. او در دهه هفتاد زندگیاش بود که شوهرش که بیش از چهل سال با او زندگی کرده بود، تصمیم گرفت او را بهخاطر زنی جوانتر ترک کند. در طول فرایند طلاق، او احساس افسردگی، تلخی و ترس از آیندهاش داشت. او با حمایت فرزندان بزرگسالش و دوستان نزدیکش، بهخوبی از پس این شرایط برآمد، اما خاطره من از او، فردی بسیار غمگین و چروکیده بود. او مرا به یاد یک آلو خشک میانداخت – چروکیده، اما در درون شیرین.
چند سال بعد از اینکه با او خداحافظی کردم و برایش آرزوی موفقیت کردم، یک زن مسن زیبا و درخشان در پیادهرو جلوی ساختمان محل کارم اسمم را صدا زد. این فرد ریزنقش و خندان به سمت من آمد و آغوش گرمی به من داد – او همان مشتری بود. با تعجب و خوشحالی به او نگاه کردم زیرا… خوشحال به نظر میرسید! او به من گفت که طلاق وحشتناک بوده، اما درعینحال فرصتی برای تغییر زندگیاش بوده است – حتی در این سن. او خانه بزرگ خود را در حومه شهر فروخته، به یک آپارتمان در مرکز شهر نقلمکان کرده و به باشگاه باغبانی در ساختمان جدیدش پیوسته است. او اکنون با نوجوانان ساکن در مناطق مرکزی شهر برای کاشتن باغچههای سبزیجات خود در محوطه مدرسهشان کار میکرد و در مورد تصمیمات شوهر سابقش احساس انرژی، جوانی و حتی آرامش میکرد. او گفت: «من هرگز به ازدواجمان پایان نمیدادم. اما خیلی خالی بود و حوصلهام سر رفته بود. او اساساً مرا از کشتی بیرون انداخت، اما من نهتنها شنا یاد گرفتم، بلکه در نهایت به مکانی کاملاً جدید شنا کردم – و من آن را دوست دارم!»
این داستان چیز غیرمعمولی نیست. هر کسی میتواند فصلهای جدیدی از زندگی خود را بنویسد و آن فصلها میتوانند هیجانانگیز، محرک و شاد باشند… در نهایت.
بیشتر بدانید
مدیریت جابهجایی کودکان
اگر تحویل/تحویل بچهها به والد مشترکتان سخت، پرتنش یا شما را مضطرب میکند، سعی کنید برنامهای ایجاد کنید که با زمانهای انتقال فرزندانتان به مدرسه و از مدرسه، یا به مهدکودک و از مهدکودک، یا به شخص ثالث و از مهدکودک متناسب باشد. بهعنوانمثال، اگر فرزندانتان دوشنبه از والد الف به والد ب منتقل میشوند و چهارشنبه دوباره به والد الف برمیگردند، والد الف میتواند صبح دوشنبه بچهها را به مدرسه برساند و سپس دوباره آنها را روز چهارشنبه مستقیماً از مدرسه، یا تمرین فوتبال، یا مراقبتهای بعد از مدرسه برگرداند. انتقال والدین به والدین اغلب برای کودکان استرسزا است – حتی زمانی که مؤدب باشند. بچهها گاهی اوقات نگران هستند که ممکن است درگیری یا تنش وجود داشته باشد، و برای کودکان خستهکننده است که احساس کنند ممکن است در میانه چیزی باشند. اما برنامهریزی برای بردن و بردن بچهها به این روش، لحظات ناخوشایند با والد مشترکتان را به حداقل میرساند و به همه کمک میکند احساس آرامش بیشتری داشته باشند.
به مرزهای زمان حضانت احترام بگذارید. قبل از اینکه با فرزندتان برنامهای بریزید که در زمان پدر یا مادر مشترکتان قرار میگیرد، ابتدا با پدر یا مادر مشترکتان صحبت کنید. اگر فرزندتان مستقیماً از شما پرسید: «میتوانم جمعه در خانه تیلور بخوابم؟» و شما متوجه شدید که جمعه زمان حضانت پدر یا مادر مشترکتان است، سعی کنید پاسخی بسیار خنثی مانند این بگویید: «آن موقع با مادر/پدرت خواهی بود. من واقعاً نمیدانم آخر هفته چه خبر است، بنابراین بهتر است با مادر/پدرت مشورت کنی. اگر بخواهی، به آنها اطلاع میدهم که دعوت شدهای.»
به همین ترتیب، اگر فرزندتان درباره یک سفر تفریحی با شما صحبت میکند و شما دوست دارید بهعنوان همراه در آن سفر شرکت کنید، اما این سفر در زمان والدین مشترک شما قرار میگیرد، با بیطرفی به فرزندتان پاسخ دهید، مثلاً: «به نظر میرسد که مشتاقانه منتظر آن سفر هستی!» سپس با والدین مشترک خود، دور از دسترس فرزندتان، صحبت کنید و بپرسید که آیا خودشان میخواهند همراه باشند یا با حضور شما موافق هستند. اگر امروز روز آنهاست، باید ابتدا آنها در مورد همراهی با فرزندتان اطلاعات کسب کنند. اگر به شما میگویند که اشکالی ندارد که شما هم به سفر بروید، از آنها قدردانی کنید.